آلوین تافلر به عنوان یکی از پیشگامان جهانی تغییر و تحول شناخته میشود. او با وسواس زیادی همواره از نگارش کلماتی همچون روند و پیشبینی در نوشتههایش اجتناب میورزد و بر این نکته اصرار میکند که هیچ کس به درستی نمیتواند بگوید که در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد. کار ویژه توفلر ارایه مفهومی از اثرات تغییر است. این امر ریشه در دانایی، فنآوری، هنر و توانایی برخورد با نتایجی است که زمانی حاصل میشوند که تغییرات پیچیده تکنولوژیکی و اجتماعی بر نگرشها و منافع گسترده تاثیر میگذارند.

آلوین تافلر
آلوین تافلر در چند خط
۱۹۲۸ تولد
۱۹۶۵ بکارگیری عبارت «شوک آینده» در مقالهای به نام افق
۱۹۷۰-۱۹۶۹ کار به عنوان مشاور در شرکت At&T
۱۹۷۰ انتشار کتاب شوک آینده
۱۹۷۷ ایجاد مؤسسه آینده جایگزین به همراه کلمن بزولد و جیمز دیتور
۱۹۸۰ انتشار کتاب موج سوم
۱۹۸۶ کمک به ایجاد شرکت ایسیک – کول به عنوان نخستین سازمان غیر کمونیستی و غیر دولتی در شوروی سابق
۱۹۹۰ انتشار کتاب تغییر قدرت
۱۹۹۳ انتشار کتاب جنگ و ضد جنگ
۱۹۹۶ ایجد انجمن تافلر به عنوان یک بنگاه مشاوره مدیریت
زندگی و دوره شغلی آلوین تافلر
آلوین توفلر در سال ۱۹۲۸ متولد شد. اگر چه او مسافرتهای زیادی داشته است اما تمام تحصیلات و تجارب کاری او در داخل ایالات متحده صورت گرفتهاند. او استاد مهمان در بنیاد راسل سیج ، استاد مهمان در دانشگاه کورنل ، عضو هیات علمی دانشکده جدید تحقیقات اجتماعی و یک مشاور بسیار موفق کسب و کار بوده است. او دارای چندین مدرک افتخاری است و کتب او جوایز بسیاری کسب کردهاند.
بخش اعظم کارهای توفلر همراه با همسرش یعنی هایدی خلق شدهاند – این اولین نکتهای است که او همیشه بدان اشاره میکند. آنها دارای مشارکتی بسیار برجسته هستند: هر دوی آنها در دانشگاه نیویورک زبان انگلیسی خواندهاند و سپس به یک زندگی کولیوار پرداختند و پس از جنگ به روستای گرینویچ رفتند که در آنجا استعداد خود در سراییدن شعر و نگارش رمان را بروز دادند. توفلر که در ابتدا قصد نداشت یک دانشمند بشود، در سنین جوانی متوجه ارزش علم و فنآوری در جهان مدرن شد و در نتیجه دورهای را در مورد تاریخ فنآوری گذراند.
توفلر سالها وفت خود را صرف روزنامهنگاری کرد و مطالب خود را در بسیاری از نشریات سیاسی، علمی و اقتصادی آن دوران نوشت. در سال ۱۹۶۰، او دعوتنامهای از شرکت آیبیام دریافت کرد تا مطلبی را در مورد مضامین بلند مدت اجتماعی و سازمانی رایانه بنویسد که همین موضوع او را با فنآوریهای پیشرفته آشنا کرد. همین موضوع باعث شد که مطالب زیادی درباره تغییر بنویسد که امروزه معروفترین مطالب ذکر شده در باب این موضوع در سطح جهان هستند. کتاب موج آینده که نخستین کتاب ارزشمند درباره تغییر است، تنها اندکی پس از تکمیل مقاله آیبیام، نوشته شد.
تفکر کلیدی آلوین تافلر
اگرچه او کتب زیاد و مقالات بیشماری منتشر کرده اما فلسفه او و عقاید کلیدی او در سه کتاب خلاصه شدهاند: شوک آینده (۱۹۷۰)، موج سوم (۱۹۸۰) و تغییر قدرت (۱۹۹۰). هر یک از این سه گانه کاری ارزشمند در نوع خود به شمار میرود اما آنها در کنار هم نشانگر عقاید توفلر درباره تغییر به عنوان جریانی بیپایان هستند.
توفلر دیدگاه خود در مورد این سهگانه را چنین بیان مینماید: «موضوع اصلی، تغییر است یعنی آنچه که در قبال افراد و در زمانی رخ میدهد که کل جامعه آنها خود را به سمت چیزی جدید و غیرمنتظره تغییر میدهد. شوک آینده به فرآیند تغییر میپردازد – چگونه تغییر بر افراد و سازمانها تاثیر میگذارد. موج سوم بر مسیرهای تغییر متمرکز است – تغییرات امروز با ما چه میکنند. تغییر قدرت به کنترل رخ دادن تغییرات میپردازد -– چه کسی و چگونه تغییرات را شکل میدهد.»
علاوه بر ارایه تحلیلی جامع از تغییر و بسیاری از مشکلات و چالشهایی که به دنبال دارد، این سه گانه مملو از امیدواری است. این کتابها استدلال مینمایند که تغییر سریع در پیرامون ما آن گونه که به نظر میرسد، تصادفی یا بینظم نیست بلکه الگوها و عواملی شناخته شده در ورای آنها وجود دارند که باعث میشوند ما به شکلی «استراتژیک» به مقابله با تغییرات بپردازیم و از واکنشهای خطرناک به رخدادهایی که با آنها مواجه میشویم، بپرهیزیم.
سه گانه: شوک آینده
توفلر توضیح میدهد که تاثیر تغییرات به سرعت رخ میدهند و از همین جا بود که عبارت شوک آینده وارد واژگان جهان شد و هم اکنون به شکلی گسترده از آن برای تشریح سردرگمی، ابهام و از دست رفتن توانایی تصمیمگیری استفاده میشود که بر افراد، گروهها و کل جامعه در زمانی تاثیر میگذارد که آنها تحت سیطره تغییر درآمدهاند.
توفلر در پیشگفتار کتاب تغییر قدرت مینویسد: «تاریخ پیامدهای خاص خود را دارد که مستقل از مسیر حقیقی تغییر هستند. رخدادها و واکنشهای سریع، اثرات خاص خود را دارند چه این تغییرات خوب تلقی شوند و چه بد.»
شوک آینده سی سال پیش نوشه شده و هم اکنون میتوان از آن برای سنجش پیشبینیهای توفلر استفاده کرد. آنچه که ما دریافتیم قابل توجه است: او فروپاشی خانواده هستهای، انقلاب ژنتیک، فروپاشی جوامع، از سرگیری تاکید بر تحصیلات و افزایش اهمیت دانش در جوامع را پیشبینی کرده بود.
موج سوم
شاید بتوان گفت که این کتاب نمایانگر مهمترین نظریه توفلر است که «موج سوم» را به دو موج بزرگ دیگر در توسعه بشر افزوده است. اولین موج شامل کشاورزی و تحولات انسانی از شکارچیان به افراد ساکن شده در مزارع است. این کار انسان را از تلاش دایم برای امرار معاش رها ساخت و ثبات و امنیت لازم برای توسعه فنون و فنآوریها که مبنای تمدن امروز هستند را فراهم آورد.
موج سوم، انقلاب صنعتی است که دربرگیرنده حرکت به سمت روشهای تولیدی و سازماندهی نیروی کار است که جهان صنعتی مخلوق آن است. بهرهبرداری از مواد اولیه، تولید انبوه و کاربرد فزایندهتر فنآوری، رفاه و سعادت را برای کشورهایی به دنبال داشته که از عهده تغییرات لازم برآمده بودند.
موج سوم توفلر، تحولی پس از دوران صنعتی و مبتنی بر اطلاعات است که به گفته او در دهه ۱۹۵۰ آغاز شده است.
در موج سوم، توفلر یک پیشبینی غیر عادی را در مورد اثرات عمیق تکنولوژی و بیوتکنولوژی در اقتصاد و همچنین تغییراتی که ما هم اینک میتوانیم در روشهای تولیدی، بازاریابی و الگوهای کاری شاهد باشیم، بیان داشت. او توجه زیادی به پیشبینی توسعه بازاریابی و افزایش قدرت مصرفکننده معطوف داشته بود. او حتی واژهای جدید (prosumer) را ابداع کرد که ترکیبی از تولیدکننده (producer) و مصرفکننده (consumer) است.
در مقدمه این کتاب، توفلر درباره تغییرات نامنظم دهه ۱۹۶۰ بحث میکند که فرهنگی از سوسیالیسمهای متخاصم و ناسازگار، دادههای تجزیه شده و تحلیلهای متفاوت را در پی داشت و فضایی را ترسیم کرده که در آن، همیاری نه تنها مفید بلکه حیاتی است. همین نیاز به همیاری بود که توفلر را نسبت به موج سوم متقاعد میساخت. توفلر مدعی است که این کتاب درباره همیاری در سطحی کلان است که تمدن قدیم را به گونهای تفسیر مینماید که بسیاری از ما در آن رشد کردهایم و در عین حال تصویری دقیق و جامع از تمدن جدید که ما در بحبوحه آن هستیم را ارایه مینماید.
او در ادامه کتابش مینویسد: «جهانی که شاهد ظهور بسیار سریع ارزشها و فنآوریهای تازه، روابط ژئوفیزیکی جدید، سبکهای زندگی تازه و روشهای جدید ارتباطی است، نیازمند عقاید، طبقهبندیها و مفاهیمی کاملاً تازه و نو است. ما نمیتوانیم با روشهای دیروز وارد جهان فردا شویم.»
تغییر قدرت
در این کتاب، که آخرین بخش از سه گانه است، توفلر تجزیه و تحلیل اولیه خود را ادامه میدهد و به این موضوع میپردازد که چگونه افراد، سازمانها و کشورها تحت تاثیر تغییراتی قرار دارند. او درباره یک سیستم جدید قدرت میپردازد که جایگزین دوران صنعتی خواهد شد.
واژه «تغییر قدرت» در معنا با واژه «تغییر در قدرت» تفاوت دارد. به گفته توفلر، «تغییر در قدرت» به معنای انتقال قدرت است اما «تغییر قدرت» به معنای تغییر در ذات و ماهیت قدرت است. تغییر قدرت تنها قدرت را انتقال نمیدهد بلکه آن را متحول میسازد. کتاب تغییر قدرت، سه منبع قدرت را به ما یادآوری میکند: زور، ثروت و دانش. همه شرکتها در چارچوبی کار میکنند که توفلر آن را «حوزه قدرت» مینامد و این سه ابزار قدرت در آن به طور مستمر به فعالیت خود ادامه میدهند. افزایش اهمیت دانش که در تمام این سه گانه به آن اشاره شده، تغییری عمیق را در توازن میان آنها باعث شده است.
کتاب تغییر قدرت هیچ گونه راهحل زودهنگامی در مورد مشکلات مرتبط با تغییر ارایه نمیدهد. توفلر درباره تلاشهای انجام شده برای حرکت افراد، شرکتها و اقتصادهای ملی به سمت یک وابستگی تازه به علم و دانش بحث میکند. به اعتقاد او، حتی در صورت حل این تضادهای قدرت، باز هم همه مشکلات حل نخواهند شد. او چالشهای بیشتری را در نظر دارد زیرا تفاوت میان اقتصادهای «سریع» و «کند» همیشه وجود دارد.
آلوین توفلر در یک نگاه
سه گانه توفلر همچنان تاثیرگذار است و در عین حال باید توجه داشت که آخرین کتاب از این مجموعه در سال ۱۹۹۰ منتشر شده است. اشتباه است که فکر کنیم کار توفلر در آن زمان شروع و به پایان رسیده است. مثلاً کتاب سازمانهای سازگار که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد، بر مبنای نتایج و یافتههای توفلر در طول کار مشاوره او بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۰ برای شرکت At&T بوده است. این گزارش که مدیریت ارشد آن را نادیده گرفته بود، بعدها به متنی تاثیرگذار تبدیل شد. این کتاب به موضوعاتی همچون تحول سازمانی و تطابق از طریق تمرکز بر نمونه At & T میپرداخت.
کتب و مقالات زیادی پس از این سه گانه نوشته شدهاند و پس از انتشار کتاب تغییر قدرت، بیش از پیش از نقش هایدی توفلر قدردانی شده است. آخرین آثار توفلر به صورت مشترک با دیگران نوشته شدهاند. کمک آنها به جهان سیاست موضوعی است که بسیاری از مفسران علم مدیریت آن را نادیده گرفتهاند. بسیاری از رهبران مهم این نظرات را رعایت کردهاند و نقش بسزایی در توسعه روابط شرق – غرب داشتهاند. یکی از مهمترین افرادی که این نظرات را پذیرفته و تحت تاثیر آنها قرار داشت، میخاییل گورباچف بوده است. کتب توفلر سر از چین نیز درآوردهاند و تا پیش از رخ دادن فاجعه میدان تیانانمن ، تاثیر مثبتی بر سیاست این کشور گذاردند. البته هماکنون این کتابها در چین ممنوع شدهاند هر چند که ممنوعیت چنین کتابهایی باعث افزایش فروش آنها میشود.
از دیگر کتب معروف تافلر طی ده سال گذشته میتوان به مهمترین آنها یعنی کتاب جنگ و ضد جنگ اشاره کرد. این کتاب که متمرکز بر جنگ است، به این نکته اشاره مینماید که تغییر در نحوه اداره کسب و کار که موازی با تحولاتی است که ما در زمان بروز جنگ تجربه میکنیم. همانند بخشهای تجاری و تولیدی، بسیاری از تغییرات نظامی نیز ماحصل پیشرفتهای حاصله در فنآوری اطلاعات هستند. عقاید توفلر در رخدادهایی همچون جنگ خلیج فارس به اثبات رسیدهاند اما مهمترین پیشبینی آلوین در مصاحبه او با مجله علوم نوین در مارس ۱۹۹۴ مطرح شد که در آنجا او از ناکافی بودن نیروی نظامی مرسوم در کنترل فعالیتهای تروریستی سخن گفته بود. برای روشن کردن این موضوع، او به نقل از یک افسر اطلاعاتی آمریکا گفت که اگر او ۲۰ نفر و یک میلیون دلار پول داشت، میتوانست در آمریکا را ببیند. هفت سال بعد، حوادث ۱۱ سپتامبر اعتبار گفتههای او را تصدیق کردند.
گفتگو با الوین تافلر
هنگامی که «ضربه آینده» در ۱۹۷۰میلادی منتشر شد آیا تصور می کردید که بتواند چنین تاثیر عظیمی بر جای بگذارد؟
مسلما در زمانی که من و هدی (همسرم) مشغول نوشتن آن بودیم چنین تصوری نداشتیم. فکر می کنم علت اصلی موفقیت آن این بود که کتابی است بسیار جدی اما برای مخاطب معمولی ؛ این کتاب برای مردم عادی نوشته شده بود، اما حرفهای متفاوتی داشت ؛ به همین دلیل در یک دوره کوتاه ۱۰۰۰۰نسخه از آن به فروش رسید. پس از انتشار کتاب ، سفرهای متعددی به دانشگاه ها و مراکز تجاری داشتیم و با واکنش فوق العاده مثبت خوانندگان کتاب مواجه شدیم ؛ واکنشی بسیار جدی تر و گرمتر از آنچه در انتظارش بودیم.
هنگامی که با مردم از یک تغییر در زندگی آنها سخن به میان می آورید، درست مثل این است که اعماق وجود آنها را گرم کرده باشید. در آن زمان به نظر می رسید که نظام اجتماعی به سرعت در حال تغییر است ، به شکلی که سرعت تحولات ، تهدیدآمیز شده بود؛ البته هم اکنون نیز چنین است و شاید سرعت امور از آن هنگام نیز بیشتر شده باشد.
درست است که شتاب تحولات بسیار زیاد است ، اما ما نیز انسان هایی قابل انطباقیم ؛ فکر نمی کنید نسلی که با تغییرات مواجه شده بود ، به سرعت خود را با تغییرات شتاب یابنده سازگار کرده است؟
من چنین فکر نمی کنم ؛ تغییرات تنها به مساله واکنش نشان دادن سریعتر به همان امور سابق مربوط نمی شود؛ بلکه مساله اصلی ، مساله تصمیم گیری است.در شرایط ژنتیک کنونی ، ما با محدودیت های بسیاری در تطبیق توانایی های خود با سرعت شتاب یابنده مورد لزوم برای تصمیم گیری ها مواجهیم.
این امر نه تنها برای تک تک افراد ما بلکه برای موسسات اقتصادی و تجاری ، برای مجالس قانونگذاری ، برای حکومتها و دیگر موسسات سیاسی و اجتماعی هم صدق می کند. هنگامی که زمان تصمیم گیری فرا می رسد، ما با شرایط سختی برای حفظ خود مواجه خواهیم شد. شما می توانید سرعت فعالیت شرکت ها را افزایش دهید؛ شما می توانید سرعت فعالیت ماشین ها را افزایش دهید و حتی می توانید سرعت عمل مردم را هم افزایش دهید. اما با خیل عظیمی از مردم مواجهید که فکر می کنند سرعت فرا رسیدن آینده بیشتر از آن است که آنها بتوانند خود را بدان آویزان کنند. مساله اینجاست که دنیا آنچنان سرعت گرفته که وقت کافی برای فکر کردن درباره پیچیدگی های تصمیماتی که خواهیم گرفت و تبعات این تصمیم گیری ها وجود ندارد.تا همین چند سال پیش ، تصور عمومی چنین بود که دسترسی به اطلاعات ، امر بسیار مطلوبی است ؛ آیا این تصور هنوز هم درست است؟ آیا به جایی نرسیده ایم که دریابیم دریافت این حجم زیاد از اطلاعات ، امر چندان مطلوبی هم نیست؟
هیچ چیزی زیادش خوب نیست ؛ مقدار زیادی از بستنی ممکن است به مرگ شما بینجامد. اما من فکر نمی کنم که مساله اصلی ما مساله زیادی اطلاعات باشد؛ به نظر من ، موضوع مهمتر این است که حجم تصمیم ها به نسبت حجم اطلاعات زیاد است.ما بر این باوریم که هر فرد انسانی یا هر سازمان و نهادی تنها زمانی می تواند یک تصمیم شایسته اتخاذ کند که زمان کافی برای اتخاذ آن تصمیم در اختیار داشته باشد. تا زمانی که نتوانسته ایم در شرایط بیولوژیک خود تغییری بوجود بیاوریم ، با محدودیت های غیرقابل تغییری در رسیدن به سرعت مناسب به هنگام کار بر روی اطلاعات مواجهیم.
البته این نکته را انکار نمی کنم که ابزارهای بسیار قدرتمندی بوجود آمده اند که از طریق آنها بتوان توانایی های بالقوه و بالفعل سازماندهی اطلاعات را افزایش داد. یک مثال ساده برای شما می زنم ؛ هنگامی که شما با شماره های تلفن سروکار دارید چرا بجای این که همه ۷شماره را یکجا حفظ کنید یا بر زبان بیاورید، آنها را به صورت گروههای ۳یا ۴شماره ای بر زبان می آورید؟ علت این است که شما نمی توانید هر ۷شماره را بسرعت و بسادگی بیاد بیاورید. این یک نمونه ساده و ابتدایی از نحوه کار با اطلاعات است ، چیزی که می توانیم از آن با عنوان «قطعه بندی اطلاعات» یاد کنیم.
ما تنها زمانی می توانیم با اطلاعات زیاد کار کنیم که بتوانیم آنها را قطعه قطعه کرده سپس قطعه های مختلف را کنار یکدیگر قرار دهیم ؛ در مراحل بالاتر نیز با استفاده از این قطعه بندی ، اطلاعات را سازماندهی می کنیم و همین طور به مراحل پیچیده تر می رسیم.این شیوه ، بهترین الگوی سازماندهی اطلاعات است.
اگر شما الگوی خوبی در اختیار داشته باشید ، در آن صورت می توانید حجم زیادی از اطلاعات را سازماندهی کنید و در غیر این صورت حجم زیاد اطلاعات شما را سرگردان خواهد نمود. پس شما تصدیق می کنید که کیفیت تصمیم گیری در حال حاضر پایین آمده است. این نکته درستی است.
من گروهی از نمایندگان (مجلس و سنا در امریکا) را می شناسم که به خاطر عدم توانایی در تجزیه و تحلیل اطلاعاتی که به دست می آورند و اینکه مجبورند تصمیم گیری درباره این اطلاعات را به کارمندانشان واگذار کنند ، شکایت دارند. آنها از کیفیت تصمیماتی که کارمندانشان اتخاذ کرده اند ناراضی اند و من از آنها می پرسم : «چه کسی کارمندان را استخدام کرده است؟» خود آنها ، و این یک امر فراگیر است و اختصاصی به نمایندگان مجلس ندارد. اکنون از مردم خواسته می شود که سریعتر و سریعتر تصمیم بگیرند بدون آن که امکانات و حمایت لازم برای این تصمیم گیری های سریع در اختیارشان گذاشته شود. اگر حجم تصمیماتی که باید اتخاذ کنید با حجم اطلاعاتی که در اختیار شما گذاشته می شود و فرصتی که برای پیدا کردن جواب به شما داده می شود ، تناسبی نداشته باشد، وضعیت خطرناک خواهد شد. اطلاعات وجود دارد ، اما به تصمیم گیری غلط منجر خواهد شد.به نظر می رسد که تک تک افراد باهوشند ، اما موسساتی که آنها را به خدمت می گیرند کودن و ابله عمل می کنند.
این نکته هم کاملا درست است ؛ شما ۵۳۵نفر آدم باهوش را به مجلس نمایندگان و سنا در امریکا می فرستید ، اما آنها در آنجا تصمیمات احمقانه ای می گیرند ، چرا که روند تصمیم گیری در موسسات و نهادها یک روند احمقانه و عقب افتاده است.
این امر تا چه حد در تجارت و اقتصاد صدق می کند؟
یک طرز تفکر نادرست اکنون در تجارت و اقتصاد شکل گرفته که می گوید: امور آن قدر سریع شده اند که فکر اتخاذ یک استراتژی یا راهبرد مشخص ، یک فکر کهنه و عقب افتاده است.این نظریه می گوید: شما باید آنقدر منعطف و چابک باشید که بتوانید با این سرعت فوق العاده همراهی کنید. به نظر من این طرز فکر طرز فکر غلطی است.
شما نمی توانید چابکی را جایگزین استراتژی بکنید. اگر شما یک استراتژی مخصوص به خودتان نداشته باشید ، حتما بخشی از استراتژی افراد دیگر خواهید شد. نداشتن استراتژی درست مثل این است که برای شما اهمیتی نداشته باشد به کجا خواهید رفت ؛ اگر شما در حال سفر باشید و مراقب نباشید که به کجا خواهید رفت ، سیل جمعیت شما را هدایت خواهد کرد. اگر به فرودگاه رفته باشید، سیل جمعیت شما را به یکی از باجه های بلیت راهنمایی خواهد کرد که نمی دانید درست است یا نه ، بعد به یکی از درهای خروجی راهنمایی خواهید شد که با بلیتی که گرفته اید ناهماهنگ است و به این ترتیب شما نمی دانید به پاگوپاگو یا پاتاگونیا سفر کرده اید و این تازه در حالی است که چمدان هایتان به پورتلند فرستاده شده اند. استراتژی نه تنها یک امر گرانبها ، بلکه بسیار هم ضروری است.
البته منظورم این نیست که مثل مقامات سابق در اتحاد شوروی یک هدف ۵ساله را برای آینده در نظر بگیرید و آن طور دیوانه وار و خشن به سوی آن حرکت کنید که هیچ راهی برای برگشت وجود نداشته باشد؛ مسلم است که آن نوع سرسختی هم خطرناک خواهد بود.
شما در جایی گفته اید که آینده را نمی توان با استناد به آنچه اکنون در جریان است پیشگویی کرد ، چراکه آینده با نوعی ناگهانی و عدم اتصال به گذشته همراه است.
این مطلب به چه معناست؟
در حقیقت ، ما هرگز نمی توانیم از واژه پیشگویی استفاده کنیم و هرکس ادعا کند که می تواند آینده را پیشگویی کند ، مسلما به جامعه دغل بازان تعلق دارد. تاریخ انسانی مملو از اتفاقات و حوادث ناگهانی و غیرمترقبه ، تصادفات ، برخوردها، زیر و رو شدنها و رفت و برگشت هاست.
بنابراین نمی توان تمام تحولاتی را که در جامعه یا اقتصاد یا صنعت رخ می دهد پیشگویی کرد، شما تنها می توانید الگوهایی برای تغییر در نظر بگیرید. با طراحی و در نظر گرفتن این الگوهاست که می توانید درباره تحولات پیش رو فکر کنید و حوادثی را که به وقوع می پیوندد دریابید. من نمی توانم به شما بگویم که مثلا فلان شخص در آینده از نقطه X به نقطه Y و از آنجا به نقطه Z خواهد رفت.
من تنها می توانم بگویم : به نظر می رسد که جامعه در حال حرکت به سمت فلان مسیر هست یا خیر؛ به عبارت دیگر کار من فقط این است که مسیر حرکت را دریابم و به شما نشان دهم.